دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 3685
تعداد نوشته ها : 7
تعداد نظرات : 0
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

خدایا!!!
مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ ٫ غم های ارجمند و

حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذتها را به بندگان حقیرت ببخش و درد های

عظیم را به جانم ریز.
خدایا!

اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت اگر حق را نمی توان استقرار

بخشید می توان اثبات کرد طرح کرد و به زمان شناساند و زنده نگه داشت.
خدایا!
به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن

گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم برای

اینکه هرکس آنچنان می میرد که زندگی کرده است.
خدایا!
اتش مقدس شک را چنان در من بیفروز تا همه یقین هایی را که بر من نقش کرده

اندبسوزد و انگاه از پس توده این خاکستر لبخند مهراوه بر لب های صبح یقینی

شسته از هر غبار طلوع کند.
خدایا!
به هرکی دوست میداری بیاموز که عشق اززندگی کردن بهتر است و به هرکس که

بیشتر دوست میداریش بچشان که دوست داشتن از عشق برتر است !
خدایا!
 تو را سپاس می گویم که در مسیری که در راه تو بر می دارم آنها که باید مرا یاری

کنند سد راهم می شوند، آنها که باید بنوازند سیلی می زنند، آنها که باید در مقابل

دشمن پشتیبانمان باشند پیش از دشمن حمله میکنند و ..... تا در هر لحظه از

حرکتم به سوی تو از هر تکیه گاهی جز تو بی بهره باشم.

دسته ها : شعر
يکشنبه سیزدهم 11 1387

تورکون دیلی

تورکون دیلی تک سوگلی، ایستکلی دیل اولماز

ئوزگه دیله قاتسان، بو اصیل دیل ، اصیل اولماز

ئوز شعرینی فارسا- عربه قاتماسا شاعر

شعری اوخویانلار، ائشیدنلر کسیل اولماز

فارس شاعری چوخ سؤزلرینی بیزدن آپارمیش

صابر کیمی بیر سفره لی شاعر، پخیل اولماز

تورکون مثلی، فولکلوری دنیادا تک دیر

خان یورقانی، کند ایچره مثل دیر، میتیل اولماز

آذر قوشونی، قیصر رومی اسیر ائتمیش

کسری سؤزودیر بیر بئله تاریخ ناغیل اولماز

پیشمیش کیمی، شعرین ده گرک داد- دوزی اولسون

کند اهلی بیلرلر کی دوشابسیز خشیل اولماز

سؤزلرده جواهر کیمی دیر، اصلی بدلدن

تشخیص وئرن اولسا بوقده ر زیر- زیبیل اولماز

شاعر اولا بیلمزسن، آنان دوغماسا شاعر

مس سن، آبالام، هر ساری کؤینک قیزیل اولماز

چوق قیسا بوی اولسان اولیسان جن کیمی شیطان

چوق دا اوزون اولما که اوزوندا عقیل اولماز

مندن ده نه ظالم چیخار، اوغلوم، نه قصاص چی

بیر دفعه بونی قان کی ایپکدن قزیل اولماز

آزاد قوی اوغول عشقی طبیعتده بولونسون

داغ- داشدا دوغولموش ده لی جیران حمیل اولماز

انسان اودی دوتسون بو ذلیل خلقین الیندن

آللاهی سؤرسن، بئله انسان ذلیل اولماز

چوق داکی سرابون سویی وار یاغ- بالی واردیر

باش عرشه ده چاتدیرسا، سراب اردبیل اولماز

ملت غمی اولسا، بو جوجوقلار چؤپه دؤنمز

اربابلاریمیزدان ا قارینلار طبیل اولماز

دوز واختا دولار تاختا- طاباق ادویه ایله

اونداکی ننه م سانجیلانار زنجفیل اولماز

بو شهریار ین طبعی کیمی چیممه لی چشمه

کوثر اولا بیلسه دئمیرم، سلسبیل اولماز

 

استاد شهریار

 

 

دسته ها : شعر
يکشنبه ششم 11 1387

می یی خواهم که حالم را بداند

برایم تا سحر"حافظ"بخواند

شفا بخش دل بیمار باشد

"الهی نامه "عطار باشد

می یی کز هر رگش "الله"بجوشد

خط جورش خطایم را بپوشد

می یی خواهم که تا خویشم برد راه

می لبریز"حمد" و"قل هو الله"

...شب قدر است و صبح سرنوشت است

می یی خواهم که تاکش از بهشت است

می یی که روز و شب در ذکر هو هو است

می یی که هر سحر "حی علی ..."گوست

شما باران هو هو دیده بودید؟!

می "حی علی ..." گو دیده بودید؟!

می یی خواهم می یی از خم لبیک

می "لبیک ،اللهم لبیک"

می یی خواهم برقصاند فلک را

می "یا لیتنی کنا معک "را

می یی خواهم که "یا مولا"بگوید

حسینم وا ،حسینم وا  بگوید

جهان مست و زمین مست و زمان مست

بیا ساقی که ما رفتیم از دست

خرابم کن که آبادم کنی باز

فنایم کن که ایجادم کنی باز

دخیلی بسته ام بر دسته جام

دلم را جامی از می کن سرانجام...

شاعر: نمی دانم

دسته ها : شعر
شنبه پنجم 11 1387
X